سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسینیه
 
قالب وبلاگ

دخترک از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد.
شمر، با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین علیه السلام می‌چرخد و نعره می‌زند، از گوشه‌ی چشم دخترک را می‌پاید.
 دخترک با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر می‌گذرد، مقابل امام حسین(علیه السلام) می‌ایستد و به لب‌های سفید شده‌اش زل می‌زند.
قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می‌دهد، مقابل او می‌گیرد...
شمشیر، از دست شمر می‌افتد و رجز خوانی‌اش قطع می‌شود...
دخترک می‌گوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر می‌گردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده، می‌ایستد. مردمک‌های دخترک زیر لایه‌ی براق اشک می‌لرزد. توی چشم‌های شمر نگاه می‌کند و با بغض می‌گوید: «بابای بد!»
نگاه شمر از چانه‌ی لرزان دخترک می‌گذرد، و روی زمین می‌ماند. او نمی‌بیند که دخترک چگونه با غیظ از پله‌های سکو پایین می‌رود...

منبع: http://zvm.parsiblog.com/Posts/97


[ سه شنبه 90/9/1 ] [ 9:44 عصر ] [ زهرا آهنگر ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

زهرا آهنگر
این جا حسینیه است قراره ایام محرم روضه بذارن!
آرشیو مطالب
امکانات وب